نام: گلشيفته فراهاني
تاريخ تولد: 1362
دختر بهزاد فراهاني و فهيمه رحيم نيا
خواهر شقايق فراهاني
...............................................
- تنها خوش شانسي بزرگ او بازي در فيلم درخت گلابي - يكي از بهترين فيلم هاي مهرجويي - است.
- برنده سيمرغ بلورين بهترين بازيگر از بخش بين الملل شانزدهمين جشنواره فيلم فجر.
- بهترين بازيگر جشنواره بيست و دوم فيلم فجر براي بازيهاي خيره كننده اش در دو فيلم « بوتيك » و « اشك سرما » به انتخاب نويسندگان و منتقدان
- برنده تنديس زرين هشتمين جشن خانه سينما براي بازي در فيلم « اشك سرما »
درخت گلابي (داريوش مهرجويي - 1376)
- هفت پرده (فرزاد مؤتمن - 1379)
- زمانه (حميدرضا صلاحمند - 1379)
- جايي ديگر (مهدي كرم پور - 1381)
- بوتيك (حميد نعمت الله - 1381)
- دو فرشته (محمد حقيقت - 1381)
- اشك سرما (عزيز الله حميد نژاد - 1381)
- بابا عزيز (محمد ناصر خمير - 1382)
- ماهي ها هم عاشق مي شوند (علي رفيعي - 1383)
- به نام پدر (ابراهيم حاتمي كيا، 1384)
ايران اكتور دات كام
----
داستـان بهـرام رادان و سنتــوري
سنتوري، فيلمي است كه فيلمسازش عصاره سينماي ايران ميباشد، داريوش مهرجويي... ايرانيان از تمامي فيلمهاي او خاطره دارند. اسامي اين فيلمها را بخوانيد: «مهمان مامان، بماني، دختر دايي گمشده، مگس، درخت گلابي، ليلا، پري، سارا، بانو، هامون، شيرك، اجارهنشينها، دايره سينما، پستچي، آقاي هالو، گاو و الماس» و حالا حكايت «سنتوري» فيلمي كه قرار بود سوم مردادماه به سينماها بيايد، اما دوباره به مانند چند مرحله پيش كه هر بار قرار بود، اكران شود، بنا به دلايلي دوباره اكران نشد... حال مردم و علاقهمندان به سينما تشنه فيلم جديد مهرجويي هستند. اين فيلم در جشنواره فيلم فجر، حرف و حديثهاي زيادي را به دنبال خود داشت. به خصوص زماني كه در جشنواره 85، نتوانست عنوان بهترين فيلم جشنواره را كسب كند. «بهرام رادان»، به خاطر بازي در اين فيلم، طي سه سال اخير، دومين سيمرغ بلورين را از آن خود كرد و زمان دريافت جايزه، به هيئت داوران اعتراض و اعلام كرد كه داوران جشنواره، يكبار ديگر
فيلم «سنتوري» را ببينند... البته بعدها رادان گفت كه قصد بياحترامي به هيئت داوران نداشته و در گوشهاي از توضيحات خود بيان داشت كه: دوستان، حكايت من حكايت ديگري بود، زماني كه براي سنتوري كانديدا شدم، تعجب نكردم! اما وقتي كه ديدم اين فيلم تنها در دو رشته نامزد دريافت جايزه شد، شگفتزده شدم. در صورتي كه به گفته بسياري از كارشناسان، سنتوري بهترين فيلم مهرجويي است و سپس گفت: گفتم مهرجويي بزرگ، بينياز از جايزه است و برخي ناراحت شدند، هنوز هم بر اين باورم كه جايزه نيازمند مهرجويي است.براي رسيدن به اين باور كه چرا «سنتوري» يكي از اثرهاي به يادماندني مهرجويي است، بهتر است، ابتدا اين كارگردان بنام كشور را بشناسيم و سپس درباره سنتوري بنويسيم.
فارغالتحصيل يو.سي.ال.اي
داريوش مهرجويي در هفدهم آذرماه سال 1318 در تهران به دنيا آمد و تحصيلات مقدماتي خود را در تهران گذراند، 20 سال داشت كه براي ادامه تحصيل به آمريكا رفت. در سال 1344 (1965) از دانشگاه «يو.سي.ال.اي» در لسآنجلس ليسانس فلسفه گرفت، در همين سال سردبيري نشريه پارس ريونو در لسآنجلس را به عهده داشت و سال بعد به تهران آمد. در سال 1346 نخستين فيلم خود به نام «الماس 33» را ساخت كه نتوانست با اين فيلم، موفق شود اما او اميد خود را از دست نداد و دو سال بعد به همراه غلامحسين ساعدي در سال 1348، فيلمنامه گاو را نوشت و به كارگرداني آن پرداخت، اين فيلم براي مهرجويي و سينماي ايران جوايز متعددي در خارج و داخل كشور به دنبال داشت. گاو چه از نظر تجاري و چه از نظر هنري فيلم موفقي از آب در آمد و فصل جديدي را در سينماي ايران گشود تا جايي كه در جشنوارههاي كن، برلين، مسكو، لندن، لسآنجلس و اغلب كشورهاي آسيايي، اروپايي و آمريكايي به نمايش در آمد. آقاي هالو در سال 49، دومين فيلم مهرجويي بود و اين كارگردان را تنها با دو فيلم ساخته شده، اما معتبر به دنيا شناساند، اين فيلم هم در جشنوارههاي برلين، مسكو و لندن به نمايش در آمد. مهرجويي در آن زمان تنها 31 سال داشت. همچنين فيلمي كه وي در سال 1351 به نام پستچي ساخت، فيلم هفتم از ده فيلم برگزيده جهان در سال 1972 ميلادي شد.
پس از انقلاب او مدتي در فرانسه زندگي كرد، اما پس از بازگشت دوباره فيلمسازي را ادامه داد كه اوج مخاطبان او در سينما براي فيلمهاي اجارهنشينها (1365)، هامون (1368)، سارا و پري (1371)، ليلا (1375)، درخت گلابي (1376)، بماني (1380) و مهمان مامان (1383) بود. گفتني است فيلمنامه اين فيلمهاي موفق از دست نوشتههاي خود مهرجويي است و حالا او با سنتوري ميخواهد، برگي به دفتر افتخارات سينمايياش اضافه كند.
او سنتوري را به همراه وحيده محمديفر به رشته نگارش در آورده و طي آن ميبينيم كه يك نوازنده چيرهدست و خواننده محبوب ناگهان در اوج شهرت و موفقيت، افسار زندگياش را از دست داده و به بيراهه ميرود، او ميگويد: «همه بدبختيها از زماني آغاز شد كه عشق بزرگ زندگيام، همسرم، هانيه تركم كرد، اما هانيه زماني ميرود كه من مدتهاست در بند اعتياد خود گرفتار هستم.»
اصل داستان چيست؟
اصل ماجراي اين فيلم چيست؟ «علي بلورچي» (بهرام رادان) فرزند حاج آقا بلورچي يكي از كسبه قديمي و صاحبنام صنف بلور و شيشه است، حاج آقا در دوران كودكي و نوجواني سختيهاي زيادي را متحمل شده است و تحت تاثير عقدههاي آن دوران، پسرش را آن طور كه خود دلش ميخواست تربيت ميكند، اين نقش را (مسعود رايگان) ايفا ميكند. از طرفي حامد (نادر سليماني) پسر بزرگتر حاج آقا از همان دوران مدرسه از درس محروم شده تا نزد پدر در حجره كار كند و ادامهدهنده راه او باشد.
علي پسر دوم حاج آقا از دوران كودكي با ساز كهنهاي كه متعلق به دايي مرحومش است، انس گرفته و قصد دارد زماني كه بزرگ شد، تحصيلات خود را در رشته موسيقي ادامه بدهد اما با مخالفت مادرش (رويا تيموريان)، مواجه شده و به اجبار در رشته بازرگاني درس ميخواند، اين مخالفت و ديگر كشمكشهاي او با والدين باعث ميشود، علي خانه پدري را رها كرده و از خانواده جدا شود. سپس علي به همراه دوستش «تمايل» (مهيار پورحسابي)، يك گروه موسيقي تشكيل ميدهد و با اجرا در جشنها و مناسبتهاي مختلف گذران زندگي ميكند و به خاطر مهارتش در نواختن سنتور به «علي سنتوري» معروف ميشود. اما او به تدريج در پي معاشرت با دوستان و كارهاي شبانهروزي هر از گاهي به سراغ موادمخدر ميرود، چرا كه از درون احساس پوچي ميكند و اعتماد به نفس لازم را ندارد. به عبارتي ظرفيت معروف شدن را ندارد و استفاده تفنني از موادمخدر او را رفتهرفته به ورطه اعتياد ميكشاند.
پس از مدتي كه از زمان فيلم ميگذرد، در يك مراسم كه اجراي موسيقي آن با علي است، دختري به نام هانيه (گلشيفته فراهاني) مجذوب هنر علي ميشود و اين آشنايي به ازدواج آن دو منجر ميشود. اين آشنايي و ازدواج براي مدتي نشاط را به زندگي علي ميآورد و او را تشويق به كارهاي بيشتر ميكند. اما او كماكان به مصرف مواد ادامه ميدهد تا به خيال خود شرايط روحياش تقويت شود، وضع بدينگونه باقي نميماند، چرا كه به خاطر اوضاع نامناسب مالي و رفتارهاي حاصل از مصرف موادمخدر، بين او و هانيه مشكلاتي پديد ميآيد و همين مسئله باعث ميشود تا هانيه منزل را ترك كند. علي كه به خاطر معتاد شدن به موادمخدر كمتر امكان كار برايش فراهم است، فرصت پيدا ميكند تا به همراه «تمايل» اجراي برنامه موسيقي يك مراسم عروسي را برعهده بگيرد.
در ادامه اين فيلم زيبا خواهيد ديد كه در حين برگزاري مراسم عروسي، ميان اقوام خانواده داماد كه با يكديگر مشكلاتي داشتند، درگيري شديدي به وجود ميآيد و كار به زد و خورد كشيده ميشود. در اين زد و خورد دستان علي ميشكند و به آلات موسيقي او هم خسارت وارد ميشود. آسيبديدگي و عدم توانايي علي در ساز زدن كه تنها راه امرار معاش اوست، باعث بيكارياش ميشود. در همين زمان صاحبخانه هم عذرش را ميخواهد و او با مقداري وسايل، آواره و سرگردان كوي و خيابان ميشود تا اينكه در گوشهاي از يك پارك جنگلي چادر ميزند.
در اين دوران با بيخانمانها و معتادان همنشين شده و چون درمانده و نيازمند است، براي پول در آوردن تن به هر كاري ميدهد، زندگي در ميان جمعي معتاد و آواره در حاشيه شهر، علي را درمانده، شكسته و آلودهتر ميكند. يك شب كه او در ميان اين جمع مشغول مصرف موادمخدر است و ميخواهد از اين طريق خاطرات تلخ گذشته را فراموش كند ماموران نيروي انتظامي سر رسيده و همه را دستگير ميكنند. علي پس از دستگيري به مركز ترك اعتياد فرستاده ميشود و مسئولان آن مركز متوجه اختلالات روحي او ميشوند و سعي ميكنند با او ارتباط برقرار كنند.
گفتني است، حسن پورشيرازي و صدرالدين حجازي در نقش معتاد در اين فيلم در كنار رادان بازي ميكنند. داستان در مركز بازپروري چنين ادامه پيدا مييابد كه ، محيط مناسب و شرايط درماني به علي كمك تا او بهبودي نسبي پيدا كند و با خريد يك سنتور توسط روانشناس مركز براي علي، او فرصت و انگيزه پيدا ميكند تا دوباره موسيقي را ادامه دهد. اشتياق علي به اندازهاي است كه او در همان جا به ديگر معتادان آموزش سنتور ميدهد. فيلم كه به پايان نزديك ميشود حاج آقا بلورچي به همراه حامد به مركز بازپروري ميرود تا به علي بگويد كه از گذشته پشيمان شده و حاضر است پس از آزادي و ترك اعتياد، تمامي امكاناتش را در اختيار او بگذارد، اما علي كه ديگر معلم ويژه موسيقي آن مركز است، ميگويد: با اينكه مشكل اعتيادش برطرف شده و وضعيت جسماني كاملا سالم و مناسبي دارد، همچنين دوران محكوميتش هم به پايان رسيده، اما تازه منزل واقعياش را پيدا كرده است، چرا كه اين مكان به دور از هياهوي جامعهاي بيرحم بوده و او ميتواند براي آدمهايي مثل خودش مفيد بوده و با نغمه سازش به آنها عشق و زندگي ببخشد.
در پايان اين فيلم كه پر ازواقعيتهاي تلخ زندگي است، ميبينيد در نهايت، علي به همراه شاگردانش كه همگي از بيماران همان مركز هستند كنسرت كوچكي اجرا ميكنند. چشم علي در ميان تماشاگران حاضر به هانيه ميافتد كه به تشويق او مشغول است اما در پايان كنسرت از هانيه خبري نبود.
از ديگر بازيگران اين فيلم بايد به مائده طهماسبي در نقش مادر هانيه، سيامك خواهاني ويولونيست گروه آريان در نقش جاويد، مونا ربيعي در نقش خواهر جاويد و محمد سلوكي برادر بزرگتر مهدي سلوكي كه پيش از اين سابقه مجريگري داشت در نقش دكتر روانشناس اشاره داشت. همچنين برنامهريز، دستيار اول كارگردان، مجري طرح، بخشي از طراحي صحنه و لباس و عكس برعهده محمدرضا شريفينيا است.
در پايان فيلم متوجه خواهيد شد مهرجويي حتي در تلخترين اثرش هم، دلش نميآيد بيننده را نااميد رها كند. بازگشت شكوهمند علي سنتوري به زندگي و آشتي دوبارهاش با سنتور، مهارت استاد در پرداخت اين صحنهها، آنقدر چشمگير است كه بيننده چارهاي جز باور آن ندارد.
سنتوري شاهكار ديگري از اين كارگردان است، كارگرداني كه در طول تمامي اين سالها هر بار به نوعي غافلگيرمان كرد، كارگرداني كه ميداند چه بسازد كه بيننده را شگفتزده كند.
ايفاي نقش بهرام رادان در اين فيلم بينظير است، او چه در روزهاي اوج و چه در شبهاي سقوط علي سنتوري و در تمامي سكانسهاي مربوط به كنسرتها درخشان ظاهر ميشود و خصوصياتي از يك بازيگر حرفهاي كامل را بروز ميدهد. از طرفي سكانسهاي مشترك ميان رادان و گلشيفته فراهاني، شيطنتهاي عاشقانهشان به ويژه سكانس بازي با شال گردن، بسيار ديدني است.
نواختن سنتور توسط رادان
ساخت موسيقي متن و نوازنده سنتور اين فيلم، كسي نيست جز يكي از اعضاي خانواده «كامكارها»... اردوان كامكار، او ميگويد: پيش از اين براي هيچ فيلمي موسيقي نساخته بودم، ساخت موسيقي اين فيلم را، به دليل آشنايي چند سالهام با مهرجويي پذيرفتم، او با من تماس گرفت و عنوان كرد، فيلمنامهاي در اين مورد دارد، چند بار با يكديگر فيلمنامه را مرور كرديم و پيش از آغاز فيلمبرداري، 5 قطعه موسيقي براي آن ساختم.
حدود دو ماه و نيم هم با رادان سنتور كار كردم و نواختنش را به او آموختم و خوشبختانه آنقدر او با استعداد بود كه گامهاي اوليه سنتور را ياد بگيرد. كامكار ميگويد: انتخاب بازيگر اول براي اين فيلم كار دشواري بود، بايد دستهاي بازيگر، شبيه دستهاي من باشد تا تفاوتي در تصاوير مربوط به نوازندگي من و نقشهاي ايشان ايجاد نشود، از طرفي موفق شديم بين دستهايش و لبخواني هماهنگي خوب به وجود بياوريم. كار مشكلتر از لبخواني بود، چون حركات دست، همراه فيگور او نيز بايد درست انجام ميشد و از آنجا كه بهرام توانايي خوبي دارد، توانست به نحو احسن از عهده اين كار برآيد. در صحنههايي كه رادان در فيلم مينوازد، در نماهاي نزديك از خود كامكار در حين نواختن سنتور استفاده شد و در نماهاي دور از رادان و...
رادان به جاي سلوكي
مهرجويي از ابتدا تاكيد داشت كه بازيگر نقش اول فيلمش، حتما جواني لاغراندام با صورتي استخواني باشد تا بتوان با چهرهپردازي اندك، چهره يك معتاد را بر صورتش ترسيم كرد. البته دانستن سنتور نيز يكي از شرايطي بود كه بازيگر نقش اول مرد بايد آن را ميدانست. در حال تستگيري از متقاضيان، مهرجويي به اين فكر افتاد كه از بازيگران حرفهاي نيز براي ايفاي اين نقش، تست بگيرد. اولين گزينه او پارسا پيروزفر بود كه عليرغم همكاري با مهرجويي در كار قبليش، «مهمان مامان» نتوانست نظر او را براي ايفاي اين نقش جلب كند.
ديگر گزينه استاد مهرجويي براي ايفاي اين نقش، محمد سلوكي، مجري سيما بود كه از نظر فيزيك چهره با اين نقش همخواني نيز داشت، تقريبا همه چيز براي بازي او در اين نقش آماده بود كه ناگهان مهرجويي اعلام كرد، بهرام نقش علي سنتوري را ايفا خواهد كرد و سلوكي ايفاگر نقش دكتر روانشناس شد.
شايد برايتان جالب باشد بدانيد كه داريوش مهرجويي زماني، سنتور مينواخت و اين ساز را به دليل صداي زيبايش دوست داشت و يكي از دلايل نوشتن اين فيلمنامه، علاقهاش به سنتور بود. گفتني است، تصويربرداري اين فيلم از هفدهم بهمن 1384 در كاشانك نياوران آغاز شد و به مدت هشت ماه طول كشيد.
خواننده فيلم
قرار بر اين شد كه محسن چاووشي ترانههاي اين فيلم را بخواند، چرا كه مهرجويي اعتقاد داشت كسي بايد ترانههاي اين فيلم را بخواند تا مردم با صدايش بيگانه نباشند، به ويژه زماني كه بايد لوكيشني در كاخ سعدآباد در نمايي از كنسرت برگزار شود و اين كار هم انجام پذيرفت، اما...
اولين ايراد شوراي نظارت و ارزشيابي نام فيلم بود كه سنتوري نميتواند علي باشد و بايد نام «علي» از فيلم حذف شود مهرجويي اين موضوع را پذيرفت، سپس ايرادها به ترانهها وارد شدند كه بايد ترانهها را حذف كنيد. مهرجويي گفت: نميشود، ما بر روي اين قضيه حسابي ويژه باز كرديم. گفتند پس چاووشي نباشد و يكي را بياوريد كه صدايش مجوز داشته باشد.
مهرجويي هم در مقام پاسخ گفت: آخر صدا كه مجوز نميخواهد، اين ترانه و آهنگ است كه مجوز ميخواهد و شما هم مجوز آن را صادر كردهايد و در پاسخ شنيد كه نه، بايد عوض شود و سرانجام فيلم دچار تغييراتي شد و رادان بايد با صداي خود روي آهنگهاي ساخته شده، يكبار ديگر ترانهها را بازخواني ميكرد تا فيلم مجوز پخش بگيرد و اينگونه هم شد. هدايت فيلم پخشكننده اين فيلم است كه يد طولايي در زمينه پخش دارد و به اندازه كافي از مهارت براي فروش هر چه بيشتر يك فيلم برخوردار است. گفتني است تهيهكنندههاي اين فيلم فراز فرازمند و داريوش مهرجويي هستند. اما اين فيلم چه زماني به نمايش درآيد خدا ميداند، با اين حال شنيدهها حاكي از آن است كه سنتوري در اواخر مردادماه اكران خواهد شد... بايد ديد و منتظر ماند.
بازيگري، برايم شوخي بود
رادان ميگويد: اولين بار كه مقابل دوربين سينما ظاهر شدم، برايم مثل يك تفريح بود، مثل يك شوخي، يكسري جمع شديم و رفتيم كلاس بازيگري و حتي خجالت ميكشيديم كه بگوييم ما ميرويم كلاس بازيگري، ميگفتيم ميرويم كلاس كامپيوتر، زماني هم كه انتخاب شده بودم، دو، سه هفته بيشتر كلاس نرفته بودم، يادم ميآيد آن روز از پشت شيشههاي كلاس، دو، سه نفر آمدند و با هم صحبت كردند، من هم مشغول تمرين بودم، اما صداي آنها را نميشنيدم و بعد مرا به يكديگر نشان دادند، پس از كلاس جلو آمدند و يك نشاني به من دادند كه به آن جا مراجعه كنم.
تا دو ساعت پيش از فيلمبرداري نميدانستم كه نقش چندم را ايفا ميكنم، فكر ميكردم فقط بايد در فيلم شور عشق حضور داشته باشم، بعدها فهميدم نقش من در شور عشق نقش اول است. آن زمان من بيست سال داشتم كه آمدم مقابل دوربين و بازي كردم، نميدانم انگار يك كار عجيب بود.
--------------------------------------
رفقاي صميمي
من دوستاني دارم كه در دايره خيلي اندكي هستند، اما لزوما به اين معنا نيست كه كم معاشرت ميكنم، اتفاقا زياد معاشرت ميكنم، بيشتر دوستانم جزو دوستان دوره دبيرستان هستند، بين بازيگران ايران هم بيشتر با گلشيفته فراهاني و همسرش ارتباط دارم.
-------------------------------
شخصيت حقوقي بازيگران
همه آدمهاي مشهور يك شخصيت حقيقي دارند و يك شخصيت حقوقي. آنها در شخصيت حقوقي حق ندارند خيلي از كارها را انجام دهند. براي مثال وقتي يك بازيگر سيگار ميكشد، حق ندارد در خيابان سيگار بكشد به خاطر اينكه مردم ميگويند كه نگاه كن فلاني دارد سيگار ميكشد، چون آن پسر كوچك از تو ياد ميگيرد سيگار بكشد، ميداني چرا؟ ميگويد اگر آن بازيگر دارد سيگار ميكشد، پس حتما كار خوبي است، حالا آن شخصيت حقيقي در داخل خانه ميتواند سيگار بكشد.
دلهاي مردم
رادان ميگويد : رابرت پريش در سينماي هاليوود يكي از آن بچههايي بود كه به دنبال چارلي چاپلين ميدويد و ماهي هفت دلار حقوق ميگرفت. كتابي دارد كه در آن نوشته، مدتها كاركرد، در استوديوهاي مختلف رفت و آمد داشت دستيار مونيتور شد و رسيد به مونتاژ كار. او از جان فورد كه استاد مسلم سينماست خيلي چيزها ياد گرفت. ميدانيد كه ايشان ركورددار اسكار در سينماي جهان است. او چهار اسكار بهترين كارگرداني را از آن خود كرده است. رابرت پريش ميگويد سالها گذشت و من هم اسكار گرفتم، رفتم ديدم جان فورد، روي يك صندلي چرمي نشسته، رو به من گفت: رابرت، شنيدم اسكار گرفتيد گفتم: بله قربان، برگشت گفت: من چهار تا گرفتم و گفت: مجسمه اسكارت را ميبري 25 سنت، دو تا كوچه پايينتر ميفروشي و دو تا ليوان قهوه ميگيري... ميخواهم بگويم رمز ماندگاري، سيمرغ و عنوان نيست، رمز ماندگاري، وارد شدن در دلهاي مردم است.
نظرات شما عزیزان: